«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغدو اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون و لا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون لا يستوى اصحاب النار واصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون».
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد; و هركسى بايد بنگرد كه براى فردا [ى خود] از پيش چه فرستاده است و[باز] از خدا بترسيد. در حقيقتخدا به آن چه مىكنيد آگاه است.و چون كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنانرا دچار خودفراموشى كرد; آنان همان نافرماناناند. دوزخيان بابهشتيان يكسان نيستند، بهشتيانند كه كاميابانند».
گرچه همه دستورها براى تهذيب است ولى اين آيات مباركه ارتباطمستقيمى با تهذيب نفس دارد. هر خطرى كه ديگران را به كام كشددر اثر نسيان نفس است، لذا فرمود: «يا ايها الذين آمنوااتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله» آن گاهفرمود نظير كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردهاند بلكه همچون كسانى باشيد كه به ياد خدايند. اوليا به ياد خدايند و خداهم به ياد آنهاست و آنها را هم به ياد خودشان متذكر مىكند.كفار و منافقان از خدا غفلت كردند خدا هم آنها را از خودشاناغفال كرده است. اينكه فرمود: «يا ايها الذين آمنوا اتقواالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» آن گاه فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله» يعنى مانند اين گروه نباشيديعنى نظير گروه ديگر باشيد. اين كه فرمود: «لقد كان لكم فىرسول الله اسوة حسنة» يا در باره حضرت ابراهيم سلام اللهعليه فرمود: او اسوه شماستيعنى مانند اينها باشيد. قرآن نمىفرمايد خدا را فراموش نكنيد كه بشود يك دستور العمل خشك ويك اصل كلى، بلكه مىفرمايد: مانند آنان كه خدا را فراموشكردند نباشيد; يعنى عدهاى بودند كه خدا را فراموش كردند و بهدام نفاق و كفر افتادند و به سرنوشتشان هم رسيدند. اين، بهاصطلاح همان بيان قاعده استبه ذكر موردش كه اكتفا به يك امرعلمى محض. پس از اين طرف هم كسانى هستند كه به ياد خدايند وخدا هم به ياد آنهاست كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم» و كسانىهستند كه به ياد خدايند و خداوند آنها را به ياد خود آنهاانداخته است كه: اليوم هم «اشهدهم على انفسهم» هست. امروزهم كسانى هستند كه خدا آنها را به ياد خود آنها انداخت و خودآنها را نشان خودشان داد. نه اين «و لا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم» تاريخ برمىدارد و نه آن «اشهدهم علىانفسهم». اينها قضاياى تاريخى نيست كه در فلان سال شمسى ياقمرى يا ميلادى اتفاق افتاده باشد، اگر كار مال روح است نسيانروح يا ياد روح منزه از زمان و مكان است. آنها كه خودشان رافراموش مىكنند يا به ياد خودشان هستند اين در افق زمان نيست.قهرا آن «اشهدهم على انفسهم» در يك جناح، و اين «انسيهمانفسهم» در جناح ديگر است.اين كه به ما فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله» يعنىكونوا كالذين اشهدهم على انفسهم. امروز هم هستند كسانى كه خداآنها را نشان خودشان مىدهد و آنها خودشان را مىبينند; يعنى ازراه خودشناسى به ياد حق مىرسند. آيه 105 سوره مائده، طبق بيانسيدنا الاستاد علامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه بهمنزله شرح اين آيه استيعنى «يا ايها الذين آمنوا عليكمانفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم» به منزله شرح اين آيه است.
شما تقريبا اين چهار دسته آيهرا در قرآن كريم به ياد داريد كه درباره اين است كه خدا بهانسان نزديك است، فقط با انسان سخن مىگويد: دسته اول اين استكه شما دعا كنيد خدا نزديك است: «و اذا سالك عبادى عنى فانىقريب اجيب دعوة الداع اذا دعان» در همين آيه مباركه هفتمورد خدا از خود به ضمير متكلم وحده ياد مىكند. آن قدر مسالهقرب خدا مطرح است كه گرچه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمدر سؤال واسطه است اما در جواب، ديگر واسطه نيست، چوننفرمود: اذا سالك عبادى عنى فقل انى قريب بلكه فرمود: اگر از تو سؤالكردند من خودم جواب مىدهم براى اين كه من به تو از تو نزديكترم، به آنها از آنها نزديكترم، به سؤال از خود سؤال نزديكترمو امثال آن. نشانه قرب را در همين نحوه جواب فهماند، ديگرنفرمود تو در جواب آنها بگو از تو سؤال مىكنند ولى من جوابمىدهم. اين دسته اول آيات كه فقط اصل قرب را مىفهماند. دسته دوم آيات اين است كه در سوره مباركه واقعه مىفرمايد افراد وپرستارانى كه در بالين محتضر هستند نگراناند، خدا مىفرمايد:شما با اين كه به بيمار نزديكايد من از شما به او نزديكترم:«و نحن اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون» يعنى و هو يبصر اماو لكنهم لا تبصرون يعنى نه اين كه نه شما مىبينيد نه او مىبيند اوالان در يك حالى است كه ما را خوب درك مىكند، ما را خوبمىشناسد، اما شما نمىدانيد كه ما يعنى من با مامورانم به اينمحتضر از شما كه در بالين او هستيد نزديكترم. دسته سوم آياتكه نزديكى بيشتر را مىرساند همان است كه در سوره مباركه «ق»مشخص كرد و فرمود: «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس بهنفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» در اين نوع سوم سخن ايننيست كه خدا به ما از ديگران نزديكتر استبلكه سخن بر اين استكه خدا به ما از آن رگ حيات ما نزديكتر است. نوع چهارم همان است كه در سوره مباركه انفال آمده است كه خدابه ما از خود ما نزديكتر است «و اعلموا ان الله يحول بينالمرء و قلبه». خوب قلب ما همان حقيقت ماست، منظور اين جرممادى كه هر انسان يا هر حيوانى دارد كه نيست. اين كه خدا فرمودحرف ما را كسى درك مىكند كه داراى قلب باشد: «لمن كان له قلباو القى السمع و هو شهيد» كسى كه داراى دل باشد حرف ما رادرك مىكند منظور اين قلب مادى كه نيستخوب اين قلب مادى راهمه دارند و ممكن است قلب يك انسان منافق يا كافر را وقتىمتخصص قلب معاينه مىكند بگويد اين قلب سالم است، اما قرآندر باره همين فرد مىفرمايد: «فى قلوبهم مرض» پس منظور قلبمادى نيست، قلب انسان همان روح انسان است، همان است كه يا طيبو طاهر استيا معصيتكار كه: «و من يكتمها فانه آثم قلبه»خوب، پس قلب ما همان حقيقت ماست چيز ديگر نيست در كريمه سورهانفال هم فرمود: «و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه»يعنى بين ما و خود ما احاطه حق حائل است پس چيزى براى خود مانمىماند.
اكنون اين سؤال را مطرح مىكنيم كه چرا قرآن اصرار دارد كه خدارا به ما نزديك معرفى كند؟ اين براى چند نكته است: 1) هرگونه شرك و ثنويت را از بين ببرد; يعنى ديگران كه به دامشرك افتاده بودند مىگفتند كه خدا حقيقتى است كه ما به او دسترسى نداريم نه او را مىتوانيم بشناسيم و نه بپرستيم، قهرا يكسلسله از موجودات مقدس را بايد بپرستيم تا واسطه بين ما و اوباشند كه: «ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى» اين بتهارا عبادت نمىكنيم مگر اين كه وسيله تقرب باشند، ما را به خدانزديك بكنند. اين آيات فراوان كه نمونههاى قرب را مشخص كرد براى آن است كهروى اين توهم خط بطلان بكشد كه بين ما و خداى ما فاصله است وبتها را بايد پرستيد تا آنها ما را به خدا نزديك كنند ايننيست، چون خدا به ما از خود ما نزديكتر است از هر چيزى همنزديكتر است. روزى كسى به امام هفتم سلام الله عليه اعتراضكرد كه مناسب نيست كه شما امروز در محيط پرازدحام نمازمىخوانيد; جايى نماز بخوانيد كه خلوت باشد، فرمود: كسى را كهمن عبادتش مىكنم به من از همه اينها نزديكتر است. خوب اين كهدر آيات و روايات آمده استبراى آن است كه كسى توهم نكند خدااز ما دور است ما نيازى به بتها داريم معاذ الله تا اين بتهاما را به خدا نزديك بكنند.اين معنا در باره غير انسان نيست، چون تنها انسان است كهبتپرست مىشود وگرنه غير انسان هر چه هست موحد است، آيه شريفه«له اسلم من فى السموات و الارض» و «لله يسجد ما فىالسموات و ما فى الارض» و «لله يسجد من فى السموات و الارض»مساله سجود مساله اسلام مساله طوع همگانى است كه «اتيناطائعين» سراسر جهان خلقت، مسلم، منقاد، مطيع ذات اقدسالهاند. «ان من شىء الا يسبح بحمده» تسبيح انسان هم در صحابتتحميد است هم مسبح حقاندو هم حامد حقاند چون بتپرستى در هيچموجودى نيست فقط در انسان است، لذا خداوند سبحان اين مراحل وآن چهار نوع قرب را فقط در مورد انسان ذكر كرده است.
2) نكته ديگر آن است كه گرچه سراسر جهان خدا را به عنوانمعبود مىشناسند و براى او تسبيح و تقديس مىكنند، اما هيچموجودى مثل انسان نمىتواند قرب خدا را درك كند همان طورى كه درطرف نفى، انسان مشرك «على قلوبهم اكنة» است و از هر جمادىهم بدتر است: «فهى كالحجارة او اشد قسوة»، در طرف اثبات بهجايى مىرسد كه هيچ موجودى مثل انسان نيست، اگر هر موجودى اهلتسبيح و تحميد است، تسبيح و تحميد انسان حساب ديگرى دارد، اوست كه اول مىتواند بفهمد خدا نزديك است، در قدم دوم مىتواندبفهمد كه خدا به او از ديگران نزديكتر است، در قدم سوممىتواند بفهمد كه خدا به او از رگ گردنش به او نزديكتر است ودر قدم چهارم اگر كسى در آن جا پا نهاد مىفهمد كه خدا به اواز او نزديكتر است، لذا اين چهار نوع قرب، فقط براى انسانآمده است وگرنه آن آيات كلى كه «الرحمن على العرش استوى» و«انه بكل شىء محيط» و «ان الله بكل شىء عليم» و «لا يعزبعنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض» و همچنين دعاى حضرتسجاد سلام الله عليه در صحيفه سجاديه كه فرمود:«الدانى فى علوه و العالى فى دنوه» شامل همه مىشود. اين انسان است كه مىتواند اين مراحل را طى كند لذا شما درمناجات شعبانيه مىبينيد كه فراز و فرود دارد، گاهى بالا مىرودو گاهى پايين مىآيد، گاهى «منادى» است و زمانى «مناجات»است، وقتى سخن از «يا» و «ندا»ست و گاهى سخن از«نجوا»ست، گاهى انسان به قدرى نزديك مىشود كه ديگر سخن ازندا نيستبه خودش اجازه نمىدهد كه من ندا كنم، داد بزنم بگويم«اى خدا» «اى» را رها مىكند. در نماز و اذان و اقامه همببينيد اول سخن از «اشهد ان لا اله الا الله» است، بعد ديگرسخن از «اشهد» نيستبلكه سخن از «لا اله الا الله» است،ديگر جايى نيست كه انسان بگويد من شهادت به توحيد مىدهم، بلكهمىگويد من موحدم. مناجات شعبانيه يك روش خوبى به انسان يادمىدهد تا به جايى مىرسدكه اهل نجوى مىشود و با خدا مناجاتمىكند. بيان نورانى حضرت امير در نهج البلاغه فرازى بالاتر از اين رادارد و مىفرمايد اينها كسانى هستند كه:«ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم» ديگر به جايىمىرسند كه حالا خدا با آنان مناجات مىكند، آنها ديگر به خودشاناجازه حرف زدن نمىدهند، ادب محضر طورى آنها را مىگيرد كه حتىمناجات هم نمىكنند بلكه خدا با آنها مناجات مىكند. جريانمعراج از همين قبيل است كه: «ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذاتعقولهم». فرازهاى ديگر اين مناجات شعبانيه از «نجوا»برمىگردد به «ندا» كه چه طور مىشود كه اول «منادى» استبعد «مناجات» استبعد منادات است و امثال ذلك. اين انساناست كه بالاخره مىتواند اين راهها را طى كند، راههاى ابتدايىاشهمان است كه به ما آموختند. يكى از بيانات نورانى امام حسنعسكرى -سلام الله عليه- كه از غرر روايات ماست، اين است كهفرمود: «ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل منلم يحسن ان يمنع لم يحسن ان يعطى» انسان كه مسافر استسفرشالى الله است اين به لقاء الله مىرسد. در بحثهاى قبل ملاحظهفرموديد اگر كسى نرفت او را مىبرند، منتهى با «خذوه فغلوه ثمالجحيم صلوه» مىبرند چه بهتر كه انسان خودش برود اين چنيننيست كه اسرار عالم بعد از مرگ براى كافران روشن نشود آن جاروشن مىشود، مىگويند: «ربنا ابصرنا و سمعنا» گرچه آن عمقمعرفت در آن عالم هم روشن نمىشود «انهم عن ربهم يومئذلمحجوبون» ولى خيلى از اسرار براى ديگران روشن مىشود و اگركسى نرفت او را مىبرند، اما با «خذوه فغلوه» مىبرند، ازهمان دالان برزخ يعنى مرگ با فشار مىبرند تا نشانش بدهند و بعدبگويد «ربنا ابصرنا و سمعنا».اما آنان كه خودشان رفتهاند در همان طليعه برزخ به استقبال اومىآيند. تمام سختى در خصوص همين چند روزه است وگرنه در دالانبرزخ در همين سوره مباركه نحل دارد كه فرشتهها براى هنگام قبضروح مومن به استقبال او مىآيند: «الذين تتوفاهم الملائكةطيبين» آنها كه طيب و طاهرند فرشتهها در هنگام مرگ بهاستقبال آنها مىآيند بعد مىگويند: «سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين» درهاى بهشت را باز مىكنندمىگويند از هر درى كه خواستى وارد شو. اين «سلام علكيم طبتم» اين حال براى همان فرشتههاست كه بهاستقبال محتضر مىآيند. دو قسمت از قرآن دو آيه دارد كه در بارهافرادى است كه تبهكارند و به سختى مىميرند كه: «و الملائكةيضربون وجوههم و ادبارهم» در هنگام مرگ به صورت و پشت آنان،محكم سيلى مىزنند اين است كه فشار مىبيند، اين چنين نيست كهاگر كسى نديد نشانش ندهند، بلكه با فشار نشان مىدهند، پس چهبهتر كه انسان اين راه را خودش طى كند. امام يازدهم سلامالله عليه فرمود:«ان الوصول الى الله» مىبينيد سخن از ياد حق نيستسخن ازخود حق است اين چنين نيست كه در سوره مجادله كه فرمود: «استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله» با اين جا كهفرمود: «لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم» يك سياقباشد يا آن جا كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم» با آن جا كه«و اذكر ربك» كه در پايان سوره اعراف استيك سياق باشد اينچنين نيست، به يك عده مىگويند:«اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم» به ياد منعم و ولى نعمتباشيد، به عدهاى هم مىگويند سخن از نعمت نباشد كه به احترامنعمتبه ياد من باشيد، به ياد خود من باشيد، اگر نعمتى هم ازمن به تو نرسد باز بايد به ياد من باشى. اين «فاذكرونىاذكركم» غير از «اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم» است. اينجا هم آنانى كه وصول الى الله دارند سفرشان از نماز شب شروعمىشود. ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل، امتطاء هماناخذ مطيه است. «مطيه» مركب راهوار را مىگويند.اگر كسى يك مركب راهوار خوبى بگيرد مىگويند «امتطى»، مطيهخوبى گرفت، آنها كه قربانىهاى خوبى دارند در روز دهم در منىيا در موارد ديگر قربانيان و مطاياى آنهايند: «ضحاياهممطاياهم». خلاصه اينها در اين سفر مركب خوبى دارند. فرمود: شب، مركببسيار خوبى است، تنها يكى از كارهاى شب، نماز شب است، سبكبودن، كمتر غذا خوردن، كمتر خوابيدن، اينها مطاياى شباند. اينچنين نيست كه كسى اين راه را با فكر و بحث علمى بتواند طىكند، چون در علوم عقلى فقط ثابت مىشود كه روح غير از بدن وغير از مزاج است و از جنس ماده نيستبلكه موجودى مجرد است. اين بحثهاى علمى و نظرى، مقدارى از راه را حل مىكنند، مباحثنظرى علم اخلاق هم گوشهاى را به انسان نشان مىدهد، آنچه كهانسان را مىرساند سلوك عملى است. فرمود: اين راهى است كه قدماولش نماز شب خواندن است، اصلا بدون نماز شب و بدون اين كهانسان براى خود شب برنامهاى داشته باشد شدنى نيست، اين لسانشحصر است. شب عاشورا حضرت سيد الشهدا -سلام الله- عليه فرمود:اين ليل است فاتخذوه جملا چون سفر معمولا سفر در شب بود در آنمنطقههاى گرمسير، روز را استراحت مىكردند شب هنگام سفر بودمىفرمايد اين سفرهاى معنوى هم بدون مطيهگيرى شب ميسر نيست. حضرت، در ذيلش هم اين جمله را دارد آن كه نمىداند كجا منع كندنمىداند كجا ببخشد، خوب چه چيز را منع كند و چه چيز را اعطانمايد؟ حضرت امير -سلام الله عليه- در كتاب شريف نهج البلاغهدر يك بيانش مشخص فرمود كه شما اگر بخواهيد بخشش كنيد وسخاوتمندانه كارى بكنيد بين جسم و جانتان اين بخشش را رعايتكنيد; يعنى از جسمتان به جانتان بدهيد، اين را مىگويند سخا. در خطبه 183 مىفرمايد كه: «فالله معشر العباد و انتم سالمونفى الصحة قبل السقم و فى الفسحة قبل الضيق فاسعوا فى فكاكرقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» اين را كه قرآن مشخص كردفرمود: «كل نفس بما كسبت رهينة» «كل امرىء بما كسبت رهين»فرمود كه: اين چنين نيست كه شما آزاد باشيد آزادهمردان گروهكمى هستند، اكثرا در رهناند، بدهكار بايد گرو بسپارد، اگر مالبدهكار باشد خانه و فرش را گرو مىسپارد اما اگر در مسائل دينىبدهكار باشد اين را كه خانه و فرش از او قبول نمىكنند خودانسان را گرو مىگيرند. اين كه در بسيارى از ادعيه «فك رقاب»و «فك رقبتى» مخصوصا در دعاهاى ماه مبارك رمضان آمده براىهمين است، اين فك رقبه، فك، مال رهن است فك الرهن از اصطلاحاترهن است، انسان تا بدهكار نباشد گرو نمىگذارد وقتى بدهكار شدخودش را گرو مىگيرند:«كل امرىء بما كسبت رهين»، «كل نفس بما كسبت رهينة» مگرآنها كه بدهكار نيستند: «الا اصحاب اليمين» اصحاب اليمينآزادند از آزاد كسى گرو نمىخواهد چون بدهكار نيست ديگرانبدهكارند اين دين را اگر بدهكار در آن ظرف معين داد فك رهنكرد اگر بدهكار اين دين را نداد اين عين مرهونه مال مرتهنمىشود. بالاخره اين انسان كه گرو استيا آزاد مىشود يا در بنداگر ديناش را پرداخت اين رهن را فك مىكند و مىشود فك الرهن.اين همان است كه در دعاها آمده است: «فك رقابنا»، «فى فكاكرقبتى» اگر دين را نداد اين رهن كه يك ملك نيم بسته است اغلامىشود در مقابل فك. اين جا حضرت فرمود:«فاسعوا فى فكاك رقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» قبل ازاين كه صاحب دين اين رقبه شما را بگيرد شما آن را آزادش كنيد.چگونه؟ «اسهروا عيونكم» چشمهايتان را كمخواب كنيد«و اضمروا بطونكم» شكمها را كمى لاغر كنيد، روح را كه امانتالهى استبه جمعآورى زباله مشغول نكنيد. انسانى كه زياد غذامىخورد، روح آسمانىاش بالاخره مجبور مىشود بدنش را حفظ كند;يعنى تمام تلاش و كوشش او اين است كه زبالهها را جمع كند وديگر فرصتى ندارد، تا مىرود آرام بگيرد دوباره به او غذامىدهند. حضرت در ادامه فرمود: جواد و بخشنده باشيد، از جسمتانبگيريد و به جانتان بدهيد; بخل نورزيد كه از جسمتان نگيريد بهجانتان ندهيد. «فجودوا بها على انفسكم و لا تبخلوا بها عنها». بعد فرمود:خدايى كه همه چيز را به شما داد دست قرض به سوى شما دراز كردچه قدر لطيف و دوستانه با شما سخن گفت، آن گاه كه فرمود:«كيست كه به من قرض بدهد» تا به اين جا رسيد كه فرمود:«فقد قال الله سبحانه ان تنصروا الله ينصركم و يثبتاقدامكم» و قال تعالى:«من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجركريم». آن گاه فرمود اين دو تعبير، تعبير ذليلانه نيستبلكهعزيزانه و لطيفانه است: «فلم يستنصركم من ذل» نه چون ذليلاست از شما مدد خواست «و لم يستقرضكم من قل» و نه چون ندارداز شما قرض خواستبلكه در حالى كه همه خزائن زمين و آسمان ازاوست و خودش هم بىنياز است از شما قرض خواست: «و له جنودالسموات و الارض و هو العزيز الحكيم و استقرضكم و له خزائنالسموات و الارض و هو الغنى الحميد و انما اراد ان يبلوكم ايكماحسن عملا فبادروا باعمالكم». خوب حالا چه بشويم؟ كجا برويم؟فرمود اگر اين كارها را كرديد: «تكونوا مع جيران الله فىداره» با همسايههاى خدا فى دار الله هستيد نه اين كه مىميريدبعد از مردن همسايه حق مىشويد (چون يكى از راهها همان استآنهايى كه در دنيا همسايه حق نشدند بالاخره آن جا مىشوند) امانفرمود وقتى كه مرديد به آن مقام مىرسيد بلكه فرمود: «تكونوامع جيران الله فى داره» اين «داره» غير از «جنات تجرى منتحتها الانهار» است، هر كسى به آن مقام «جنة اللقاء» رسيديقينا اين «جنات تجرى» را دارد و اين جنات تجرى من تحتهاالانهار» را داراست، اما بعضى كه به اين «جنات تجرى من تحتهاالانهار» مىرسند آن مرحله «جنة اللقاء» را طالبند فرمود:«تكونوا مع جيران الله فى داره رافق بهم رسله و ازارهمملائكته و اكرم اسماعهم ان تسمع حسيس نار ابدا و صان اجسادهمان تلقى لغوبا و نصبا ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و اللهذو الفضل العظيم اقول ما تسمعون و الله المستعان على نفسى وانفسكم و الله حسبنا و نعم الوكيل»هم لذتهاى روحانى را بيانفرمود و هم لذتهاى جسمانى را، جسد آنها هرگز رنج نمىبرد جانآنان همسايه خداست رفقاى با انبيا، اين همان است كه «و منيطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم منالنبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا»اينها رفقاى خوبىاند. اين چنين نيست كه روح آنان حتما بايد اين بدن را رها بكند تارفقاى رسول اكرم و اهل بيت عليهم السلام باشند نه، در دنياهم رفقاى آنهاست. اگر روح به اين مقام رسيد ديگر براى او دنياو آخرت ندارد آنچه كه مربوط به جسم است آن يك حساب و كتابديگرى دارد كه فرمود جسم اينها در بهشت از هر گزندى مصون است،اما روح آنان هم «فى جنات و نهر» و يا اين كه «عند مليكمقتدر» است. در مقابلش آن گروه ديگرى بودند كه «استحوذ عليهم الشيطان»بنابر اين دو نكته هست كه مرتب قرآن اصرار مىكند كه خدا نزديكاست.
توسل فوايدى دارد، يكى از آنها اين است كه پرده را كنار مىزندو حقايق را به ما نشان مىدهد، نه اين كه اوليا و انبيا ومعصومان عليهم السلام بين ما و خداى ما هستند تا ما را بهخدا نزديك كنند، بلكه ما به بركت آنها خدا را مىبينيم. آيهشريفه «و ابتغوا اليه الوسيلة» همه وسايل را شامل مىشود:هم وسايل عبادى، هم وسايل توسل، هم شفاعت و امثال آن. درتفسير اين آيه شريفه آمده است كه: نماز، روزه، شفاعت اهل بيت،محبت اهل بيت، زيارت آنان، جهاد، حج و خلاصه همه عبادتهايى كهدستور آنها در دين آمده وسيله است.ما اگر بخواهيم به آيه «و ابتغوا اليه الوسيلة» تمسك كنيم وبگوييم كه توسل خوب است، اين تمسك به عام در شبهه مصداقيه خودعام است كه احدى تجويز نمىكند، «الوسيلة ما هى» اين را بايددليل خارج بگويد و گفته است از نماز تا محبت اهل بيت و ازمحبت اهلبيت تا نماز وسيلهاند. اين وسيله نه براى آن است كهبين ما و بين خداى ما باشد بلكه اين توسل براى آن است كه اينحجاب را بردارند تا آن كسى را كه از رگ گردن هم به ما نزديكتراست مشاهده كنيم، آن كسى كه «و اعلموا ان الله يحول بين المرءو قلبه» را مشاهده كنيم. اين كار فقط از راه عمل به نفس وشناخت نفس و سير در نفس ساخته است از چيزهاى ديگر برنمىآيد،انسان وقتى كه در قلب خودش حضور ندارد چگونه مىتواند بيابد،اگر قلبش «فى حجاب» است «فى كنان» است چگونه ببيند، اگرقلبش اعماست «فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فىالصدور» چگونه ببيند. توسل كارش اين است كه اين چشم را بينامىكند وقتى انسان را بينا كرد مىبيند. نقش عبادتها اين است كهانسان را بصير مىكند وقتى انسان بصير شد مىبيند وگرنه فاصلهنيست. موجودات ديگر، اين گونه نيستند بلكه فقط انسان چنينويژگى ممتاز را داراست.